امروز یکشنبه , ۲۰ آبان , ۱۴۰۳ برابر با Sunday , 10 November , 2024 ساعت 01:07:28 .:برخوارنیوز در خدمت همشهریان برخواری:.
خانه / اخبار سراسری / هنری / از «میم مثل مادر» تا «كیمیا»

از «میم مثل مادر» تا «كیمیا»

هنوز بسیاری از ما «علی شادمان» را با بازی درخشانش در فیلم «میم مثل مادر» به یاد داریم كه با همان فیلم، نوید ظهور یك استعداد جدید در عرصه هنر را می‌داد.

بازی درخشان او در نقش یك كودك معلول در «زمانی برای دوست داشتن» آنقدر نگاه‌ها را به خود خیره كرد كه نه‌تنها در داخل كشور، بلكه در جشنواره‌های بین‌المللی نیز جوایز متعددی را كسب كرد. او كه این روزها سریال «كیمیا» را در حال نمایش دارد، متولد ایلام است و به تازگی وارد 20 سالگی شده و از یك خانواده تحصیل‌كرده می‌آید.

اما جالب است بدانید كه حدود 10 سالی كه از عمر بازیگری او سپری می‌شود، اتفاقات زیادی برایش رخ داده كه شاید مهم‌ترین آنها هنگام كار در سریال «سرزمین كهن» باشد كه داروها و هورمون‌هایی به او تجویز شده بود تا رشد او را كند یا متوقف كند تا بتواند راكورد خود در این سریال را حفظ كند. صحبت‌های او درباره این اتفاقات و مسیری كه طی كرده است را در ادامه بخوانید.

از كودكی با ادبیات و هنر

من متولد 4 آذر سال 1375 در ایلام هستم. در یك خانواده تحصیل‌كرده به‌دنیا آمده‌ام. مادرم معلم علوم تجربی هستند و پدرم هم دكترای تاریخ دارند، استاد تاریخ بوده‌اند و استاد من هم هستند. من در چنین فضایی بزرگ شدم و از كودكی با ادبیات و شعر سروكار زیادی داشتم تا اینكه كار در فیلم سینمایی «میم مثل مادر» اتفاق افتاد و من وارد عرصه بازیگری شدم.

تلنگری به نام بازیگری

شاید تنها چیزی که در آن زمان اصلا به آن فكر نمی‌كردم این بود كه روزی بازیگر شوم چون در آن سن و سال خیلی نمی‌شود برای آینده تصمیم‌گیری كرد و درواقع این اتفاقی كه برایم رخ داد باعث شد تلنگری به من زده شود كه وارد این كار شوم؛ خیلی هم از این اتفاق خوشحالم. بازیگر شدن اتفاق بزرگی در زندگی من بود كه مسیر زندگی‌ام را تغییر داد و وقتی هم مدتی در این كار فعالیت كردم، حس كردم چقدر این كار را دوست دارم و می‌توانم در آن فعالیت داشته باشم و همین باعث شد كه سعی كنم این اتفاق را برای خودم پخته‌تر و حرفه‌ای‌تر كنم.

همیشه مدیون پدر و مادر

تا الان هر چیزی كه در زندگی‌ام دارم را بدون شك مدیون پدر و مادرم هستم و همیشه بهترین مشاورین من در زندگی و در هر كاری بوده‌اند. هیچ‌وقت مانع من نشده‌اند و همیشه پشتیبان و حامی من در این كار بوده‌اند ولی در كنارش نصیحت‌های خودشان را هم داشتند و مثلا می‌گفتند اگر بازیگری را به عنوان شغل خود انتخاب كنی، ممكن است در آینده به مشكلاتی برخورد كنی چرا كه بازیگری یا كلا مشاغل سینمایی تضمینی ندارند كه شما همیشه مشغول كار باشید و كسب درآمد كنید.

همیشه به من توصیه می‌كردند كه حداقل رشته دانشگاهی‌ام را چیز دیگری انتخاب كنم تا در كنار بازیگری بتوانم در عرصه دیگری هم فعالیت كنم ولی شخصا بعد از مدتی حس كردم كه فلسفه زندگی من در سینما خلاصه می‌شود و به جز بازیگری، نویسندگی و كارگردانی هم جزو دغدغه‌های من هستند و به همین دلیل تصمیم گرفتم كه به صورت آكادمیك هم این رشته را دنبال كنم و در حال حاضر دانشجوی ترم اول كارگردانی هستم.

نظم نهادینه شده در من

خانواده‌ای كه من در آن بزرگ شدم باتوجه به شغلی كه دارند بسیار منظم هستند و درواقع پدرم به‌شدت آدم منضبط و منظمی هستند . مادرم نیز به‌شدت انسان منظمی هستند و من در این فضا و با این تربیت بزرگ شدم؛ طبعا رفتار و عملكردم از این خانواده نشات گرفته و این نظم در من نهادینه شده است ولی سینما و بازیگری تا حدودی دچار بی‌نظمی است و شاید اینها با هم در تداخل باشند؛ اما من شخصا سعی كرده‌ام كه این نظم را در زندگی و كارم داشته باشم. حتی بعضی از دوستان و همكاران می‌گویند كه من در كارهایم خیلی وسواس و حساسیت دارم ولی این ریشه در تربیتم دارد.

مدیریت بازیگری و درس

من از كلاس چهارم وارد بازیگری شدم و از آن زمان تا به امروز مشغول بازیگری بوده‌ام هرچند سعی كرده‌ام در این 10سالی كه مشغول كار هستم، در كارهایی بازی كنم كه دوست داشته باشم و به همین دلیل است كه در این مدت تنها در 9 كار تصویری و یك كار تئاتر حضور داشته‌ام و اینطور نبوده كه مدام در فیلم‌های مختلف مشغول كار باشم. سخت‌ترین كارم در این مدت سریال «سرزمین كهن» بود كه 2 سال درگیر آن پروژه بودم و در تمام این 2 سال هر روز آفیش بودم و باید می‌رفتم سركار.

هر روز ساعت 6 صبح باید می‌رفتم سر لوكیشن و تا غروب یا شب كار ادامه داشت و شب‌ها كه به خانه برمی‌گشتم، معلم خصوصی می‌آمد تا درس‌ها را با او كار كنم و بعد از آن شام می‌خوردم و مرور درس‌ها را داشتم و دوباره فردا ساعت 6 صبح باید می‌رفتم سركار و این داستان 2 سال ادامه داشت ولی هرگز اجازه ندادم كه كار به درس‌ خواندنم لطمه بزند. سریال «كیمیا» هم كه باز كاری طولانی بود، همزمان با دوره پیش‌دانشگاهی‌ام بود ولی باز سعی كردم درس خواندنم را مدیریت كنم و خوشبختانه موفق هم بودم.

فاكتورهایی برای ماندگاری

من معتقدم كه كسب شهرت كار سختی نیست و شاید حتی با خریدن یك ماشین زیبا هم آدم بتواند مشهور شود ولی ماندگاری این شهرت مهم است و آنجاست كه نشان می‌دهد كه آن آدم، آدم شهرت بوده است یا خیر؟ و آیا ارزش این مقام یا جایگاه را دارد؟ این ماندگاری به چیزهای زیادی برمی‌ گردد كه در شغل ما به نوع اخلاق و رفتار، نوع ادبیات و برخورد با دیگران و مردم، نوع پوشش و ظاهر، میزان سواد و شعور آن شخص وابسته است.

به نظر من این موارد در كنار سالم زندگی كردن و سالم رفتار كردن، رازهای ماندگاری هستند، مخصوصا در جایی‌كه ما عادت كرده‌ایم به حاشیه‌سازی و حاشیه‌پردازی و دایم دنبال حاشیه برای خودمان و دیگران هستیم و این یك فاجعه است و به‌نظرم در كار ما لازم است از این حاشیه‌ها دور باشیم تا بتوانیم ماندگار شویم.

یك فیلم و هزار جایزه

بعد از اینكه «میم مثل مادر» اكران شد، من به فیلم «صد سال به این سال‌ها» پیوستم كه به نظرم یكی از بهترین فیلم‌هایی است كه در سینمای ایران ساخته شده است که متاسفانه توقیف شد. یك سال بعد از آن  «زمانی برای دوست داشتن» را كار كردم كه نقشی عجیب و غریب بود و حتی آقای فروزش می‌خواستند در ابتدا یك كودك معلول را بیاورند که در نهایت وقتی مرا انتخاب كردند و به دفتر ایشان رفتم، از من خواستند كه همانجا نقش معلول را برای‌شان بازی كنم و من‌هم یك بازی كوتاه داشتم و همان‌جا برای بازی در این نقش انتخاب شدم.

فیلمی بود كه من بی‌نهایت برایش زحمت كشیدم. دو ماه قبل از شروع فیلم، من پیش تعدادی از معلولانی رفتم و صدای‌شان را ضبط می‌كردم، لكنت‌شان را می‌دیدم، نوع غذا خوردن‌ و عكس‌العمل‌شان را می‌دیدم و همه را به ذهنم می‌سپردم و در بازی‌ام هم از آنها استفاده كردم و خوشبختانه پرافتخارترین فیلم برای من بود و بعید می‌دانم هیچ فیلمی برای یك بازیگر این‌همه جایزه به همراه داشته باشد. من حتی برای این فیلم در كنار آقایان انتظامی، پرستویی و شكیبایی، كاندیدای بهترین بازیگر مرد از خانه سینما شدم و جوایز داخلی متعددی كسب كردم. سال 2009 در جشنواره سینه‌كید هلند، برای همین فیلم جایزه ویژه بازیگری را برنده شدم كه برای نخستین و آخرین بار چنین جایزه‌ای در این جشنواره به یك بازیگر داده شده بود و بعد از آن هم در جشنواره اسپانیا جایزه بهترین بازیگر را كسب كردم.

مارمولك، قرص خواب‌آور

بعد از پایان «كلانتری غیرانتفاعی» من به پروژه «سرزمین كهن» رفتم كه عظیم‌ترین كاری است كه تاكنون در آن بازی كرده‌ام. همكاری با آقای كمال تبریزی كه برای من همیشه یك آرزوی بزرگ بود، در این سریال شكل گرفت چرا كه به مدت سه‌ماه هر شب مثل یك قرص خواب‌آور، فیلم «مارمولك» را تماشا می‌كردم و فیلم «لیلی با من است» را هم بارها دیده بودم و آرزوی همكاری با آقای تبریزی را داشتم. برای «سرزمین كهن» خیلی زحمت كشیده شد؛ دكورهایی كه برایش ساخته شد و تلاش‌های شبانه‌روزی كه انجام شد.

هورمون‌های جلوگیری از رشد

برای «سرزمین كهن» من از 13 سالگی تا 15 سالگی درگیر كار بودم، در سن بلوغ هم بودم ولی باید راكوردهای نقش را حفظ می‌كردیم؛ چرا كه من هم باید سن 7 سالگی آن شخصیت را بازی می‌كردم و هم سن 14 سالگی و این كار را بسیار سخت كرده بود و من هم روزبه‌روز داشتم بزرگتر می‌شدم. با مشاوره چند دكتر و با درمان عجیب و غریب و ریسكی كه كردیم، پذیرفتیم كه یك سری داروها را مصرف كنم كه از رشد و بلوغ من جلوگیری كند. پدر و مادرم هم خیلی در این زمینه تحقیق كردند و تضمین‌هایی از دكترها گرفتند؛ ولی با این حال كار پرریسكی بود و خوشبختانه اتفاق بدی هم نیفتاد.

رویای سینمای شادمان

بعد از سریال «سرزمین كهن» بازی در فیلم «رویای سینما» را آغاز كردم كه آن‌هم یك طنز موقعیت بود و جدال بین یك پسر فقیر و یك پسر ثروتمند كه هردو عاشق بازیگری بودند و با یكدیگر رقابت داشتند كه برای این فیلم هم باردیگر من پروانه زرین بهترین بازیگر كودك و نوجوان را دریافت كردم. بعد از این فیلم یك خداحافظی دو ساله با سینما داشتم چون وارد بلوغ شده بودم و خودم احساس می‌كردم از نظر چهره و ظاهر درحال دگرگونی هستم و می‌دیدم بچه‌هایی كه از كودكی وارد شده‌اند و در سن بلوغ‌شان هم كار كرده‌اند، چه سرنوشتی برای‌شان پیش آمده و حتی برگشتم ایلام و شروع به درس خواندن كردم؛ البته پیشنهاد عجیب و غریبی هم در آن زمان به من نشد.

در اواخر آن دوسال بود كه تصمیم گرفتم اگر چهره‌ام خیلی عوض نشد و مردم مرا قبول كردند، برگردم و اگر هم نشد اصلا بازیگری را كنار بگذارم. تا اینكه آقای شهاب حسینی كه در زمان «سرزمین كهن» به من پیشنهاد بازی در فیلمی به كارگردانی خودشان را داده بودند، تماس گرفتند و گفتند كه می‌خواهند فیلم‌شان را شروع كنند و پیشنهاد بازی در نقش جوانی خودشان را به من دادند كه نقشی كوتاه بود و به عشق شهاب حسینی آن را پذیرفتم، ولی فرصتی برای بازگشت دوباره‌ام به بازیگری بود. بعد از آن سریال «كیمیا » را شروع كردم.

حس عجیب بازی در «كیمیا»

بازی در سریال «كیمیا» حس خاصی برایم داشتم. فضای انقلاب و جنگ در جامعه ما بسیار ملموس است و مثل خون در زندگی ما جریان دارد؛ من هم در خانواده‌ای بزرگ شدم كه هم نسل انقلابی در آن حضور داشته و هم نسل جنگ، از جمله پدرم كه هم در انقلاب بوده و هم در فضای جنگ. طبعا من از كودكی تا به امروز خاطرات زیادی را درباره آن سال‌ها شنیده‌ام ولی با این حال حضور در سریال «كیمیا » تلنگری برایم بود تا بیشتر درمورد این موضوعات بدانم و تحقیق كنم؛ به همین دلیل از افرادی كه می‌شناختم سوالاتی می‌پرسیدم و مطالعاتی هم داشتم، از طرف دیگر فیلمنامه سریال هم مرجع دیگری برایم بود.

بازیگر نبودم، دكتر می‌شدم

خْب من در همان مقطعی كه به نوعی بازیگری را كنار گذاشته بودم، خیلی جدی مشغول درس خواندن شدم، دیپلم تجربی‌ام را گرفتم و این تصمیم را داشتم كه در همین رشته در دانشگاه هم ادامه تحصیل بدهم و وارد رشته پزشكی شوم. شاید اگر دوباره به عرصه بازیگری برنمی‌گشتم الان در رشته پزشكی مشغول تحصیل بودم؛ چون هم به آن علاقه داشتم و هم از نظر تحصیلی، توانایی حضور در این رشته را داشتم.

از مطالعه تا تماشای فیلم

خیلی كتاب می‌خوانم و فیلم نگاه می‌كنم. دوستان محدودی دارم و تعدادشان به اندازه انگشتان دست هم نمی‌رسد چون در انتخاب دوست خیلی وسواسی هستم و معتقدم كه آدم با سه‌نفر دوست صمیمی باشد بهتر از آن است كه با صد نفر دوستی سطحی داشته باشد. خیلی از اوقاتم را با دوستانم می‌گذرانم و با آنها راجع ‌به كتاب‌ها و فیلم‌هایی كه می‌خوانیم و می‌بینیم، صحبت می‌كنم. خیلی اهل بیرون آمدن از خانه نیستم. باشگاهی در كنار خانه‌ام هست كه برای ورزش به آنجا می‌روم.

عكاسی به شكل حرفه‌ای

به عكاسی علاقه زیادی دارم و می‌توانم بگویم كه به شكل حرفه‌ای این كار را انجام می‌دهم. البته سوژ‌ه‌هایم آزاد است و روی سوژه خاصی در عكاسی تمركز نكرده‌ام ولی به صورت كلی به ‌شدت به عكاسی علاقه دارم و آن را دنبال می‌كنم. از طرف دیگر به نوشتن متن و فیلمنامه نیز علاقه زیادی دارم و این روزها مشغول نگارش یك فیلم نیمه‌بلند هستم و امیدوارم كه تا قبل از پایان سال بتوانم آن را بسازم.

اینترنت و شبكه‌های مجازی

فكر می‌كنم در این دوره‌ای كه ما در آن زندگی می‌كنیم استفاده از شبكه‌های مجازی خوب است به شرط اینكه فرهنگ استفاده از آن را هم آموخته باشیم و اینكه بدانیم قرار است چه استفاده مفیدی از این شبكه‌ها ببریم. من شخصا در حد معقول از اینستاگرام استفاده می‌كنم و صفحه شخصی‌ام را به‌عنوان یك پل ارتباطی با مردم و هوادارانم ایجاد كرده‌ام تا هم اخبار مربوط به كارهایم را بدانند و هم اینكه من از نظرات و پیشنهادات آنها باخبر باشم.

ضمن اینكه یك هنرمند درواقع جزئی از مردم است و نباید خودش را جدا از آنها بداند. من این صفحه را راه‌اندازی كردم كه نشان دهم جزئی از مردم هستم و دوست دارم با آنها به شكل بدون‌واسطه ارتباط داشته باشم. البته حضور من در همین اینستاگرام هم به اندازه‌ای است كه نه افراط كرده باشم و نه تفریط و در حد متعادل سعی می‌كنم از آن استفاده كنم.

حفظ احترام در ارتباطات

متاسفانه این روزها شاهدیم كه مخصوصا در شبكه‌های اجتماعی اتفاقاتی می‌افتد كه افراد به یكدیگر به راحتی توهین می‌كنند. همانطور كه گفتم اعتقاد دارم كه هیچكس از دیگری بالاتر نیست ولی در این بین هستند افرادی كه خودشان را پایین‌تر از دیگران می‌بینند و در نتیجه سعی در تخریب طرف مقابل خود دارند؛ مخصوصا در شبكه‌های مجازی كه ارتباط رودررو نیست و مسائلی ایجاد می‌شود كه چندان خوشایند نیستند. با این حال من همیشه سعی كرده‌ام كه با احترام رفتار كنم و زندگی حرفه‌ای و شخصی‌ام را از یكدیگر جدا نگه‌ دارم.

تفاوت با جوان‌های هم‌سن

اینكه من از كودكی وارد وادی هنر شده‌ام، در واقع دلیلی بر این موضوع نیست كه من نسبت به هم‌سن و سالان خودم، برتر یا بهتر باشم و خودم را از آنها بالاتر ببینم. از نظر من همه انسان‌ها به اندازه كافی توانایی‌هایی در وجودشان دارند كه بتوانند در زندگی‌شان از آنها استفاده كرده و پیشرفت كنند.

شاید تنها تفاوتم با برخی از هم‌سن و سالان خودم این باشد كه من خیلی زود مستقل شدم و تقریبا از 10 سالگی كه وارد حرفه بازیگری شدم، زندگی‌ام مثل كارمندها شد و صبح‌ها سر كار می‌رفتم و غروب به خانه برمی‌گشتم و خیلی زود از نظر اقتصادی مستقل شدم. در حال حاضر حدود 3 سال است كه به‌طور كامل مستقل شده‌ام. ولی در كل تفاوت عمده‌ای بین خودم و دیگران حس نمی‌كنم و دوست ندارم این حس ایجاد شود كه من از بقیه بالاتر و برتر هستم.

یك روز از زندگی من

بستگی به شرایط آن روز دارد. اگر كلاس داشته باشم، باید ساعت 9 بیدار شوم تا به دانشگاه برسم و بعد از آن هم به خانه می‌آیم و كارهای شخصی‌ام را دنبال می‌كنم. زمان زیادی از وقتم را با دوستان صمیمی‌ام سپری می‌كنم و گاهی هم مجبورم آشپزی كنم؛ هرچند مهارت زیادی در آشپزی ندارم و بیشتر اوقات از رستوران‌ها غذا تهیه می‌كنم. بخش عمده‌ای از وقت روزانه‌ام را تماشای فیلم و مطالعه در خانه تشكیل می‌دهد و زیاد اهل بیرون رفتن از خانه نیستم. گاهی هم برای تماشای تئاتر یا فیلم‌های سینمایی از خانه بیرون می‌روم.

یک دیدگاه

  • سلام بنظر من هم بازیگری توانگر است و بسیار زیبا نقش یک نوجوان در آن دهه های انقلاب را بازی کردند.در ضمن عکس پایانی شما و آقای شادمان هم جالب بود…

Watch Dragon ball super